اي پيک نامه بر، خبر او به ما رسان
بويي ز کوي صدق به اهل صفا رسان
بيگانه را خبر مده از حال اين سخن
زان آشنا بيار و بدين آشنا رسان
جاي حديث او دل آشفته منست
بشنو حديثش و چو شنيدي به جا رسان
پوشيده نيست تندي و گفتار تلخ او
رو هرچه بشنوي تو مپوشان و وارسان
يا روي او ز دور درآور به چشم من
يا روي من به خاک در آن سرا رسان
زآن آفتاب رخ صفت پرتوي مگوي
يا چند ذره را ز زمين بر هوا رسان
ما را به آستانه آن بت چو بار نيست
خدمت گريم، بر در اومان دعا رسان
آه و فغان اوحدي امشب، تو اي رسول
از جبرئيل بگذر و پيش خدا رسان