به ذکر تو من شادماني کنم
به ياد لبت کامراني کنم
منت عاشق و عاشقت را رقيب
که هم گرگم و هم شباني کنم
به شمشير عشقم سبک تر بکش
که گرد زنده مانم، گراني کنم
کسي کت به سالي ببيند دمي
به عمر درازش ضماني کنم
چو در خانه آيي، شوم خاک تو
چو بيرون روي، پاسباني کنم
به اميد بوسيدنت هر شبي
تبم گيرد و ناتواني کنم
تو جان مني، چون ز من بگسلي
کجا بي تو من زندگاني کنم؟
به پيرانه سر گر ببوسم لبت
دگر نوبت از نوجواني کنم
ز لعل تو يک بوسه در کار کن
که چون اوحدي درفشاني کنم