زاهدان را گذاشتيم به جنگ
ما و جام شراب و نغمه چنگ
نه پي مال مي رويم و نه جاه
ني غم مي خوريم و نه ننگ
نه به اقرار دوستان شاديم
نه به انکار دشمنان دلتنگ
نه به شاهيم طامع و نه به مير
نه به بويم غره و نه برنگ
سر مظلوم و آرمان در پيش
تيغ ظالم شکارشان در چنگ
کرده از ما کسان به کيسه شکر
خورده از ما خسان، به کاسه شرنگ
آنکه ما را نمي هلد در شهر
سر، بهل تا همي زند بر سنگ
ننيوشيم پند زاهد خشک
جان دهيم از براي شاهد شنگ
نه به مال کسي بريم آشوب
نه به خون کسي کنيم آهنگ
نه به آيين ما کسي را راه
نه بر ايينه کس از ما زنگ
بر سرير سخن نشسته به کام
اوحدي فر و اوحدي فرهنگ