شماره ٤١٧: بيا، که صفه ما بورياي ميکده بس

بيا، که صفه ما بورياي ميکده بس
بخور خانه نسيم هواي ميکده بس
ز مير و خواجه ملوليم، بعد ازين همه عمر
حضور و صحبت رند و گداي ميکده بس
به منعمان بهل آواز چنگ رندان را
ترانه سبک از جار تاي ميکده بس
ز قليه هاي بزرگان سر که پيشاني
مرا سه جرعه بر ناشتاي ميکده بس
گرم به صفه صدر ملک نباشد بار
نشستنم به ميان سراي ميکده بس
مرا به صومعه، گو: شيخ شهريار مده
سر مرا به جهان خشت هاي ميکده بس
گر اوحدي دگري را دعا کند گو: کن
مرا دعاي مغان و ثناي ميکده بس