شماره ٤١٥: در وفا داري نکردي آنچه مي گفتي تو نيز

در وفا داري نکردي آنچه مي گفتي تو نيز
تا به نوک ناوک هجران دلم سفتي تو نيز
ياد مي دار که: در خوبي چو دوران تو بود
همچو دوران با من مسکين برآشفتي تو نيز
چون دل ما از دو گيتي روي در روي تو کرد
پشت بر کردي و از ما روي بنهفتي تو نيز
در چنين وقتي که شد بيدار هر جا فتنه اي
اعتمادم بر تو بود، اي بخت، چون خفتي تو نيز؟
اي که مي گويي ز خوبان جهان طاقم به مهر
اين کجا گويم که: با بدخواه ما جفتي تو نيز؟
مي کني دعوي که: در باغ لطافت گل منم
راست مي گويي، ولي بي خار نشکفتي تو نيز
چون به کين اوحدي ديدي که دشمن چيره شد
خانه دل را ز مهر او فرو رفتي تو نيز