همه عالم پرست ازين منظور
همه آفاق را گرفت اين نور
حاصل شهر عاشقان سريست
گرد بر گرد آن هزاران سور
گر چه پر آفتاب گشت اين شهر
زان ميان نيست جز يکي مشهور
گنج در پيش چشم و ما مفلس
دوست بر دستگاه و ما مهجور
اصل اين کل و جز و يک کلمه است
خواه تورات خوان و خواه زبور
هر کس از جانبيش مي جويند
مصطفي از حري، کليم از طور
اوحدي، رخ درو کن و بگذار
آرزوي بهشت و حور و قصور