يک شبم دادي به عمري پيش خود بار، اي پسر
بعد از آن يادم نکردي، ياد مي دار، اي پسر
نيک بد حالم ز دست هجر حال آشوب تو
لطف کن،ما را به حال خويش مگذار، اي پسر
کشته چشم توام، غافل مباش از حال من
گوشمالم بر مده، گوشي به من دار، اي پسر
ناله من در غم هجر تو شد زير، اي نگار
رحمتي کن، کز غم هجر توام زار، اي پسر
چون گل وصلي نخواهي هرگزم دادن به دست
خارم از پاي دل حيران برون آر، اي پسر
گفته اي: در کار عشق من ببايد باخت جان
خود ندارم در دو گيتي غير ازين کار، اي پسر
گفتمش: بوسي بده، گفتا که: پر بشمار زر
زر ندارم، چون شمارم؟ بوسه بشمار، اي پسر
ديگران را چون به وصل خويشتن کردي عزيز
اوحدي را همچو خاک ره مکن خوار، اي پسر