مگذر، اي ساربان، ز منزل يار
تا دمي در غمش بگريم زار
از براي کدام روز بود؟
اشک خونين و ديده خونبار
گر قيامت کنيم، شايد، از آنک
با قيامت فتادمان ديدار
پار با دوست بوده ايم اين جا
آه ازين پيش دوست بودن پار!
ساقي، از جام باده اي داري
به چنين فرصتي بيا و بيار
مطرب، ار مانعي و عذري نيست
نفسي وقت عاشقان خوش دار
غزلي ز اوحدي گرت يادست
بر منش خوان به ياد آن دلدار