يار آن کسي بود که به کارت نگه کند
باري نگه کني، دوسه بارت نگه کند
گاه دعا به ناله زيرت چو گوش کرد
روز بلا به گريه زارت نگه کند
روزي اگر ترا به ميان در کشد غمي
دستي بگيرد و ز کنارت نگه کند
بار کسي بکش، که ز پاي ار بيوفتي
باري به اوفتادن بارت نگه کند
چون مست شد ز باده اندوه او سرت
جامي دو کم دهد، به خمارت نگه کند
از مهر دوستي چه کني فخر؟ کو ز کبر
هر ساعتي به ديده عارت نگه کند
اغيارات ار نگه نکند هيچ باک نيست
چون اوحدي بکوش، که يارت نگه کند