روزي که از لب تو بر ما سلام باشد
شادي قرار گيرد، عشرت مدام باشد
گر جان من بخواهي، کردم حلال بر تو
چيزي که دوست خواهد، بر ما حرام باشد
گفتي که: در فراقم زحمت کشيده اي تو
مردم هزار نوبت، زحمت کدام باشد؟
در هر دو هفته بينم روي ترا، وليکن
آن دم که بينم او را، ماهي تمام باشد
احوال قيد چون من سرگشته اي چه داند؟
جز بيدلي که او را پايي به دام باشد
گويي که: من ببينم روزي به ديده خود
کان رفته باز گردد و آن تند رام باشد؟
نشگفت اگر بسوزد دلها به گفته خود
چون اوحدي کسي کو شيرين کلام باشد