اي طيره شب طره خورشيد پناهت
آرايش عالم رخ رنگين چو ماهت
تاب دل ناهيد ز باد خم زلفت
آب رخ خورشيد ز خاک سر راهت
ديباچه خوبي ورق روي منيرت
عنوان شگرفي رقم خط سياهت
بر رشته پروين زده صد سوزن طعنه
تابيدن عکس گهر از بند کلاهت
از خاک فزون گشته سياه تو، وليکن
آتش زده سوداي تو بر قلب سپاهت
فردا به قيامت گر ازين گونه برآيي
ايزد، نه همانا، که بپرسد ز گناهت
نزديک شود با فلک از روي بلندي
روزي که کند اوحدي از دور نگاهت