آن ترک پري چهره، که مانند فرشتست
يارب، گل پاکش ز چه ترکيب سرشتست؟
انصاف توان داد که: با لطف وجودش
بنياد وجود دگران از گل و خشتست
زين بيش مده وعده به فرداي بهشتم
کامروز به نقد از رخ او خانه بهشتست
با قامت او هر که نشاند پس ازين سرو
بسيار کند سرزنش آن سرو که کشتست
گفتم که: بگويم به کسي درد دل خويش
از خود به جهان يک دل بي درد نهشتست
جان را نبود قيمت و دل چيست بر او؟
کس نام چنين ها نتوان برد، که زشتست
اي اوحدي، از سر بنهي بر خط او نه
کامروز کسي بهتر ازين خط ننوشتست