لاله افيون در شراب انداختست
نرگس و گل را خراب انداختست
از رياحين چرخ در ناف زمين
نافهاي مشک ناب انداختست
نغمه شيرين مرغان سحر
شور در مستان خواب انداختست
عندليب از عشق گل در بوستان
ناله چنگ و رباب انداختست
شرم بادا لاله را! تا از چه روي
پيش ترک من نقاب انداختست؟
بر سر خوان غمش در هر طرف
از دل بريان کباب انداختست
ترک من تيري نيندازد خطا
خود چه گفتم؟ کي صواب انداختست؟
سرو مرد قامت او نيست، ليک
خر بسي خر در خلاب انداختست
عشقبازان در بهشتند،اوحدي
زهد ما را در عذاب انداختست
زود پوسد جامه پرهيز ما
کين قصب بر ماهتاب انداختست