اي نسيم صبح دم، يارم کجاست؟
غم ز حد بگذشت، غم خوارم کجاست؟
وقت کارست، اي نسيم، از کار او
گر خبر داري، بگو دارم، کجاست؟
خواب در چشمم نمي آيد به شب
آن چراغ چشم بيدارم کجاست؟
بر در او از براي ديدني
بارها رفتم، ولي بارم کجاست؟
دوست گفت: آشفته گرد و زار باش
دوستان آشفته و زارم، کجاست؟
نيستم آسوده از کارش دمي
يارب، آن، آسوده از کارم کجاست؟
تا به گوش او رسانم حال خويش
نالهاي اوحدي وارم کجاست؟