مدتي شد تا دل ما صورت آن سرو راست
دوست ميدارد، وليکن زهره گفتن کراست؟
روي او در حسن چون ما هست، مي گويم تمام
قد او در لطف چون سروست، بنموديم راست
گر زبان در کام من شيرين شود چون نام او
بر زبانم رانم، سرم در معرض انديشهاست
اي زبان، بگذر، که نام پاک او از بس شرف
در ضميرم گر بگردد، هم نپندارم رواست
اوحدي گر مهر او ورزي،بنه گردن به جور
بيدقي را زودتر بايد زدن کوشاه خواست
عاشق و درويشي اينجا، در دعا و صبر کوش
چاره عاشق صبوري، کار درويشان دعاست