ترک من خونابه من بين و دست از من بشوي
ترک ترکي گير و دل را هم ز مرد و زن بشوي
يک نظر مي خواهم از چشمت درين خواب اجل
يک ره از خواب جواني نرگس پرفن بشوي
دشمن اندر گريه جان منست اي دوست خيز
دوستان کشته را از گريه دشمن بشوي
تيغ مژگان گر چه با چندان کشش آلوده نيست
گريه کن بر کشتگان وان تيغ مردافکن بشوي
نيم کشت غمزه کردي نيم خوردي در شراب
تهمت جان بهانه جوي را زين تن بشوي
خسروا از دل بسي رفتي تو خاک ميکده
چند لاف زهد بازي تري از دامن بشوي