ترک من اي من غلام روي تو
جمله شاهان جهان هندوي تو
خون ما گر ريخت در کويت چه باک
خون بهاي ماست خاک کوي تو
هر چه آيد در دلم غير تو نيست
تا تويي يا خوي تو يا جوي تو
رشکم از بند قبا آيد که او
ذوق ها مي راند از پهلوي تو
چند مي پرسي که خسرو را که کشت
غمزه تو، چشم تو، ابروي تو