اي به هر موي شده بسته زلف دل من
وي به هر کوي شده در طلبت منزل من
اين چنين در هم و پيچان ز چه گشته ست دلم
سايه زلف تو افتاد مگر در دل من
کارم از شکل سر زلف تو مشکل شده است
مشکل امروز که بگشايد ازو مشکل من
لب تو آب حيات ست و خطت ظلمت شب
جز همه تنگي و تاريکي ازو حاصل من
خسرو بي خبرم تا به غمت افتادم
خبرت هست ازين واقعه مشکل من