هر زماني از کرشمه خويشتن بيني کني
چند کافر کيش باشي، چند بي ديني کني؟
صورت چين نايدت از هيچ رويي در نظر
با چنان رو گر نظر در صورت چيني کني
آينه کو تا ببيني و ببوسي لعل خويش
وز دهان خويشتن هر دم شکرچيني کني
گر به روي زهره گردون کني دندان سفيد
بر شرف جاي مهت گويي که پرويني کني
آينه بيني و پس گويي که من خود بين نيم
چون ببيني آينه، ناچار خودبيني کني
گويي اندر گيسوي مشکين من مسکين شوي
گر همان سودا نبيني، بر که مسکيني کني
مست حسني و ز خوي بد تويي نقل ترش
جان خسرو هست، اگر رغبت به شيريني کني