اي چهره زيباي تو رشک بتان آزري
هر چند وصفت مي کنم، در حسن از آن زيباتري
هرگز نيايد در نظر نقشي ز رويت خوبتر
شمسي ندانم يا قمر، حوري ندانم يا پري
آفاق را گر ديده ام، مهر بتان ورزيده ام
بسيار خوبان ديده ام، اما تو چيز ديگري
اي راحت و آرام جان، با قد چون سرو روان
زينسان مرو دامن کشان، کآرام جانم مي بري
عزم تماشا کرده اي، آهنگ صحرا کرده اي
جان و دل ما برده اي، اين است رسم دلبري
عالم همه يغماي تو، خلقي همه شيداي تو
آن نرگس رعناي تو آورده کيش کافري
خسرو غريب است و گدا، افتاده در شهر شما
باشد که از بهر خدا سوي غريبان بنگري