اي جفايت بر من مسکين همه
چند ازين خشم و عتاب و کين همه
قصد جانم مي کني چون دشمنان
دوست مي دارم ترا با اين همه
محنت من بين و رو بنماي، ازآنک
بهر رويت مي کشم چندين همه
در بنا گوش تو سر در کرده زلف
کشتن ما مي کند تلقين همه
تا کي آخر شربت زهرم دهي
تلخ گويي زان لب شيرين همه
کاشکي خوبان نبودندي به دهر
يا نبودندي بدين آيين همه
هر چه داني تو بکن چون مر ترا
مي رود بر خسرو مسکين همه