شماره ١٠٦: اي آرزوي هزار سينه
اي آرزوي هزار سينه
وندر دل تو هزار کينه
هستم ز برت که هست پيدا
در جامه چو مي در آبگينه
هر قطره خون ز چشم من هست
بر خاتم عاشقي نگينه
اي عقل که پندنامه خواني
در آب روان کن اين سفينه
طاقت به دلم نماند، يارب
انزل لقلوبنا سکينه
مجنون خراب سينه داند
اندوه من خراب سينه
ننگ همه عاشقانست خسرو
مپسند سفال در خزينه