شماره ١٠١: اي آرزوي دل شکسته
اي آرزوي دل شکسته
ما در دل تو شکسته بسته
بس دل که به دولت فراقت
از ننگ حيات باز رسته
مجروح لبت بسي ست، کس ديد
يک خرما را هزار هسته
دل کوفته من چو آهن سرد
زان گونه که صد شرار جسته
سروت چو براي جان ما خاست
برخاسته و به جان نشسته
اندوه من ار نهند بر کوه
که را بيني کمر شکسته
بر خسرو غمزه اي تمام است
شمشير چرا زني دو دسته؟