اي به بالا بلند و زيبا تو
رشک سرو بلند بالا تو
زرگر از سيم چون تو بت نکند
خواه هم برد و خواه فرما تو
در دلت هيچ جا نمي گيريم
گر چه ما هسته ايم و خرما تو
تيغ برکش که جان فدا کرديم
گر نخواهي بريد از ما تو
خيز و بر ديده شين چنانکه بود
مردم ديده زير و بالا تو
روزها شد که اندر اين هوسم
که شوم همنشين شبي با تو
گل دمانيد اشک من از خاک
بو که آيي بدين تماشا تو
همه راهت برفتم از مژگان
گر چه دور است ره ز من تا تو
جان خسرو، چو جاي خود کردي
دور تا کي شوي ازينجا تو