پر زخم است و شکست زلف گرانبار تو
زانکه هزاران دل است بسته هر بار تو
خط که بر آن لب کشيد از سر کلک قضا
نقش فنا زد رقم بر لب خونخوار تو
زنده به کويش نماند، وه که چه مردم کش است
همچو طبيبان خام نرگس بيمار تو
فاتحه خوان است خلق سوي سرايش که هست
خاک شهيدان عشق کهگل ديوار تو
هر که زبان مي کشيد از پي تو سوي من
همچو من بي زبان گشت گرفتار تو
اي سر خسرو ترا مژده که هر بامداد
فتنه به قصابيست بر سر بازار تو