خه از کجاها مي رسي آلوده مي همچنين
در خون شده زلف آنچنان، رخسار پر خوي همچنين
چون دشمنانم، مي کشي، من خود شدم کشته، ولي
آخر مسلماني ست اين، اي دوست، تا کي همچنين
سختي جانم بين که چون، سوز ترا تاب آورم
ناچيز گردد، گر فتد يک شعله در ني همچنين
از بهر جاني در رخت، کي گويم اين کز جور بس؟
مي کن تو تا من مي کشم جور پياپي همچنين
هر شب خورم در بزم غم، گه خون دل، گاهي جگر
وه چون خرابي نآردم، نقل آنچنان، مي همچنين
چون من گرفتارت شدم، زانم چه کآرندم خبر؟
ماهي ست در روم آنچنان، خوبي ست در ري همچنين
خسرو که نالد گه گهي از جور و از بيداد تو
گه لاف عشقت مي زند، نپسندم از وي همچنين