بيا که خاوريان نقش تازه ئي بستند
دگر مرو بطواف بتي که بشکستند
چه جلوه ايست که دلها بلذت نگهي
ز خاک راه مثال شراره برجستند
کجاست منزل تورانيان شهر آشوب
که سينه هاي خود از تيزي نفس خستند
توهم بذوق خودي رس که صاحبان طريق
بريده از همه عالم بخويش پيوستند
بچشم مرده دلان کائنات زنداني است
دو جام باده کشيدند و از جهان رستند
غلام همت بيدار آن سوارانم
ستاره را بسنان سفته در گره بستند
فرشته را دگر آن فرصت سجود کجاست
که نوريان بتماشاي خاکيان مستند