زندگي در صدف خويش گهر ساختن است
در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است
عشق ازين گنبد در بسته برون تاختن است
شيشه ي ماه ز طاق فلک انداختن است
سلطنت نقد دل و دين ز کف انداختن است
به يکي داو جهان بردن و جان باختن است
حکمت و فلسفه را همت مردي بايد
تيغ انديشه بروي دو جهان آختن است
مذهب زنده دلان خواب پريشاني نيست
از همين خاک جهان دگري ساختن است