بر جهان دل من تاختنش را نگريد
کشتن و سوختن و ساختنش را نگريد
روشن از پرتو آن ماه دلي نيست که نيست
با هزار آينه پرداختنش را نگريد
آنکه يکدست برد ملک سليماني چند
با فقيران دو جهان باختنش را نگريد
آنکه شبخون بدل و ديده ي دانايان ريخت
پيش نادان سپر انداختنش را نگريد