شماره ٣١: خوشتر ز هزار پارسائي
خوشتر ز هزار پارسائي
گامي بطريق آشنائي
در سينه ي من دمي بياساي
از محنت و کلفت خدائي
ما را ز مقام ما خبر کن
مائيم کجا و تو کجائي؟
آن چشمک محرمانه ياد آر
تا کي به تغافل آزمائي
دي ماه تمام گفت با من
در ساز به داغ نارسائي
خوش گفت ولي حرام کردند
در مذهب عاشقان جدائي
پيش تو نهاده ام دل خويش
شايد که تو اين گره گشائي