شماره ٢٠: ياد کردن تير و کمان و آنچه واجب بود درباره ايشان

تير و کمان سلاحي بايسته است، و مر آن را کار بستن ادبي نيکوست، و پيغامبر عليه السلام فرموده است عامواصبيانکم الرمايه و السباحه، گفت بياموزيد فرزندان را تيراندازي و شنا و، و نخست کس که تير و کمان ساخت گيومرت بود، و کمان وي بدان روزگار چوبين بود بي استخوان، يکپاره چون درونه حلاجان، و تير وي گلگين با سه پر، و پيکان استخوان، پس چون آرش و هادان بيامد بروزگار منوچهر کمان را بپنج پاره کرد هم از چوب و هم از ني، و بسريشم بهم استوار کرد، و پيکان آهن کرد، پس تيراندازي ببهرام گور رسيد، بهرام کمان را با استخوان بار کرد و بر تير چهار پر نهاد، و کمان را توز پوشيد، و مر صورت کمان را از صورت بخشهاء فلک برداشته اند، هر چه خداوندان علم بخشهاي دايره فلک را قسي خوانده اند يعني کمانها، و اين خطها که از کرانه هر بخشي تا ديگر کرانه خيزد براستي آن را اوتار خوانند يعني زهها، و اين خطها که از ميان دايره فلک برآيد و بر ميانه اين بخش بگذرد بر پهناي وي آن را سهام خوانده اند يعني تيرها، و چنين گفته اند که هر نيک و بدي که از تاثير کواکب سياره بر زمين آيد، بتقدير و ارادت باري تعالي، و بشخصي پيوندد، بدين اوتار و قسي گذرد، چنان چون پديدست اندر دست تيرانداز که هر آفتي که بشکار وي رسد از تير وي رسد که بزه و کمان وي گذرد، و بيکروي کمان بر صورت مردم نگاشته است از رگ و پي و استخوان و پوست و گوشت، وزه وي چون جان وي (بود) که بوي زنده بود، چه کمان تا با زه است زنده است با جان که از هنرمند بيابد، و چون بحقيقت نگاه کني کمان سينه و دست مردم است: يکي دست باز کشد و پشت دست باز خماند، سينه چون قبضه گاه، و بازو و ساعد دو خانه، و دو دست دو گوشه، و وزن کمان بلندترين ششصد من نهاده اند و مر آن را کشکنجير خوانده اند، و آن مرقلعها را بود، و فروترين يک من بود و مر آن را بهر کودکان خرد سازند، و هر چه از چهارصد من تا دويست و پنجاه من چرخ بود، و هر چه از دويست و پنجاه من فرود آيد تا بصد من نيم چرخ بود، و هر چه از صدمن فرود آيد تا بشصت من از کمان بلند بود، و اما مقدار قوه هر کمان که باشد از برتر تا فروتر همه بر يک درجه فلک نهاده اند هر درجي شصت دقيقه، و آغاز آرد از دو گروهه چنانک در گوشه کمانست تا فسانگاه زه، و باز بتضعيف بر رفته اند تا بشانزده، هر خانه اي بسه بخش ، و مر قبضه را چون مرکز نهاده اند که از جاي نجنبد، و گوشها و خانها بوي بپاي بود، اکنون بدين بخشي که فرود از گوشه بود قوت دو چندان بود که بگوشه، و بدوسک فرود از وي بود و عدد وي چهارده است و شانزده سي و سک نيمه و سي ديگر نيم جمله هزار و شصت بود، و دو خانه کمان بشش(بخش)کرد، از بهر آنک صورت کمان چون نيم دايره است و نيمه داير فلک بشش برج قسمت پذيرد، و همچنانک انواع کمان هرچ مر او را نام چرخست سه است بلندست و پست و ميانه همچنين انواع تير وي سه است دراز و کوتاه و ميانه، دراز پانزده قبضه، ميانه ده قبضه، کوتاه هشت قبضه و نيم، و هر کماني را تير وي چندان و چند بايد اگر همه گفته شود دراز گردد، و غرض اينجا نه دراز کردن سخنست چه بر نيت هنر تير و کمان پديد کردنست که ملوک عجم آن چيزها را بنوروز چرا خواستند، و از طريق علم نجوم گفته اند خداوندان کمان آنچه تير انداز بود و بيشتر سلاحشان تيراندازي بود هرگز تنگ روزي نباشد، و هر سپاهي که غلبه ايشان در سلاح تير بود و تيرانداز باشند غالب آيند، و حجت آنک گفته اند قسمت اين سلاح بر برج قوس است بطبع آتشي، و خانه مشتري سعد بزرگ، و مثلثه برج حمل، و اسد يکي خانه آفتاب و شرفش با انک خانه مريخست، و از روي طب اندر دانستن تير و کمان چند منفعت ظاهر است، رياضت توان کرد بوي، اعصاب و اعضا را قوي کند، و مفاصل را نرم کند و فرمان بردار گرداند، و حفظ را تيز گرداند، و دل را قوت دهد، و از بيماري سکته و فالج و رعشه ايمن دارد.