تو اي زاهد برو افسانه باغ ارم بشنو
ولي از وصف کوي او ببانگ شمه هم بشنو
بناکامي بميرد دهر که راه عشق پيمايد
عنان را نرم کن وين مژدگاني هر قدم بشنو
لب جامست در افسانه آنکه مي نوشي
گمان دارم که گويم شمه از حال جم بشنو
براي مرغ دل در صيدگاه ناز محبوبان
زهر جانب صداي بال شاهين را زهم بشنو
بيا اي آنکه بر طرف حريم کعبه ميتازي
بگرد کوي او لبيک لبيک حرم بشنو
بيا در سينه عرفي که مالامال غم گردي
بحال او صداي آه درد آلود غم بشنو