نام حسنت چون برم بر آسمان آيد گران
گر بگل بادي وزد بر باغبان آيد گران
شهسوار حسن را سرمست بايد بود ليک
ني چنان مستي که در دستش عنان آيد گران
دست بر دل مانده از درد خردمندي کسي
آنکه بر دست و دلش رطل گران آيد گران
بي گناهي بين گه آن بدخو بقصد کشتنم
چون بره بندد خدنگي برکمان آيد گران
گر متاع وصل شيرين را بدان نتوان خريد
بر دل پرويز گنج شايگان آيد گران
ترک دلجوئي کند چون منفعل گردم ز لطف
بر کريمان شرم روي ميهمان آيد گران
در غمي زد غوطه عرفي کام غم لذت سرشت
بردل ياران سبک بر دشمنان آيد گران