زخونم روي ميدان تازه گردان
تمناي شهيدان تازه گردان
زدل يک لخت دارم نيم خورده
جگر بريان کن و خوان تازه گردان
بعالم وقتي آسان مردني بود
ببالينم بيا آن تازه گردان
اگر طوفان نوحي خواهي از خون
کهن ريشم بمژگان تازه گردان
برقص اي نيم بسمل صيد دردل
شکستنهاي مژگان تازه گردان
زچاک جامه گر دل مي کشايد
شکر خند گريبان تازه گردان
دلا در خون سرشتي خاکم اکنون
کهن ديوار ايمان تازه گردان
ز ميدان رو متاب از شير مردي
مرو نام شهيدان تازه گردان
کومي شوقي که دل مست جنون آيد برون
هر نگاه از ديده با صد موج خون آيد برون
ناله تا نزديک لب صد جا شود پامال او
جان بيمار از درون سينه چون آيد برون
چون رود فرهاد با آن جذبه شايد گر شبي
صورت شيرين زقيد بيستون آيد برون