چو با من در سخن آن لعل آتشناک خواهد شد
بکامم هرچه زهر است از لبش ترياک خواهد شد
هجوم عاشقان در کوي او افزود و خوشحالم
کزين پس در هلاک دوستان بيباک خواهد شد
چه غم گر دامن پاکت بخونم گردد آلود
که فردا هم بآب ديده من پاک خواهد شد
نيم نوميد اگر دستم بود کوته ز دامانش
چو ميدانم که در جولانگه او خاک خواهد شد
زمست افتادنم در مسجداي زاهد مشو رنجه
که صحن مسجدت فردا زمين تاک خواهد شد
چه چاک پيرهن ميدوزي اي زاهد و زين غافل
که تا دامن گريبان کفن هم چاک خواهد شد
شود سوداي پابوس تو افزون درسر عرفي
باين زودي همانا بسته فتراک خواهد شد