دوش ديدم که: بخواب من مدهوش آمد
            مونس جان من آن دلبر خونين جگران
         
        
            چون چراغ نظر افروختم از شمع رخش
            گفتم: اي چشم و چراغ همه صاحب نظران
         
        
            چه سبب بود، که با اينهمه بيداري من
            ديده در خواب شد امشب بجمالت نگران؟
         
        
            گفت: اين دولت بيدار از آنست که تو
            بسته اي چشم خود امشب ز خيال دگران