چيست آن خسرو سيمين بدن زرين تاج؟
که بشب خانه فولاد نشيمن دارد
چون ستونست، ولي از مدد خيمه بپاست
سيم گونست، ولي جامه ز آهن دارد
بته پيرهن آل عجب شاخ گليست!
که ازو خانه ما زينت گلشن دارد
شاهد پرده نشينيست، که با روي چو ماه
در درونست و برون را همه روشن دارد
گاهي از آتش دل شعله فتد در جيبش
گاهي از باد صبا چاک بدامن دارد
هست در خانه گه از آن همه شب تا دم صبح
که غم سوختن و کشتن و مردن دارد
با تن سيمي کافور چو رخ افروزد
تاب آتشکده و تابش گلشن دارد
شمع طاوس مگر حل کند اين مسئله را
که دل روشن او حکم دل من دارد