شماره ٤

التزام شتر و حجره در هر مصرع

شتر کشيدي اگر بار دل ز حجره تن
شدي نزار شتر زير بار حجره من
شتر بباد رود، حجره نيز خاک شود
گرت شتر بود از سنگ و حجره از آهن
اجل بحجره گيتي عجب شتر جا نيست!
که محمل شتر اوست حجره هاي بدن
بحجره و شتر ارکان دين چو قايم نيست
قوائم شتر و رخت حجره را بشکن
شتر بحجره بران تا در مدينه، که هست
در آن زمين شتر و حجره رسول زمن
ز حجره و شتر آن جناب منفلعست
کليم با شتر طور و حجره ايمن
ز ديده زد شتر تو قدم بحجره دل
کزان لبان شتر حجره مراست لبن
سرشک لعل که زد اشترت بحجره چشم
ز حجره داد بمن صد شتر عقيق يمن
بحجره بس که دلم بر شتر زند آتش
شتر بحجره نمايد، چو شعله در گلخن
بحجره هيمه ندارم جز استخوان شتر
شتر بحجره جان آورم، دهم روغن
شتر دلم من اگر نه مراست حجره طبل
ز حجره ام شتران بار برده از همه فن
چه معدنست شتر حجره ام؟ که از نظمش
بحجره ها شتران ميبرند در عدن
شتر نه هم ملخست و نه حجره خانه مور
شتر چو قصر بهشتست و حجره چون گلشن
خوش آنکه در طلب حجره و شتربانش
روان شود شتر روح ما ز حجره تن
شکاف حجره من چيست؟ چون دهان شتر
بقصد من چو شتر حجره باز کرده دهن
اگر نهد شترش رو بحجره ام شب تار
شود چو چشم شتر حجره دلم روشن
ز حجره ام شترش چون بخار قانع شد
بحجره خار شتر خوشتر آيد از گلخن
بيمن احمد و اوصاف حجره و شترش
هزار بار شتر حجره ميتوان گفتن
بياد حجره او بار بر شتر بندم
شتر کنيم ز تابوت و حجره از مدفن
هلالي، از شتر و حجره اش سخن تا کي؟
شتر بحجره مقصود کي رسد بسخن؟
هميشه تا شتر ابر گرد حجره گل
بحجره هاي افق چون شتر کند مسکن
فلک پي شتر و حجره باد از سر مهر
بحجره شتر از رشته هاي مهر رسن