عمر رفته است و کنون آفت جاني دارم
            گشته ام پير، ولي عشق جواني دارم
         
        
            چاره ساز دل و جان همه بيماراني
            چاره اي ساز، که من هم دل و جاني دارم
         
        
            کاش! چون لاله، دل تنگ مرا بشکافي
            تا بداني که چه سان داغ نهاني دارم؟
         
        
            بر همه خلق يقين شد که: وفا نيست ترا
            ليک من از طمع خويش گماني دارم
         
        
            بنده ام خواندي و داغم چو سگان بنهادي
            زين سبب در همه جا نام و نشاني دارم
         
        
            ملک عشق تو جهانيست که پايانش نيست
            من درين ملکم و غوغاي جهاني دارم
         
        
            جان من، شرح المهاي هلالي بشنو
            که درين واقعه جانسوز بياني دارم