يار من با دگران يار شد، افسوس افسوس!
            رفت و هم صحبت اغيار شد، افسوس افسوس!
         
        
            سالها عهد وفا بست، ولي آخر کار
            عهد بشکست و جفاگار شد، افسوس افسوس!
         
        
            آنکه چون روز شب عيشم ازو روشن بود
            رفت و روزم چو شب تار شد، افسوس افسوس!
         
        
            آنکه هم راحت جان بود و هم آسايش دل
            قصد جان کرد و دلازار شد، افسوس افسوس!
         
        
            گفتم: اي دل، بکمند سر زلفش نروي
            عاقبت رفت و گرفتار شد، افسوس افسوس!
         
        
            آن همه گوهر دانش که بچنگ آوردم
            ناگه از دست بيکبار شد، افسوس افسوس!
         
        
            مدتي داشت هلالي ز بتان عزت وصل
            عزتي داشت، ولي خوار شد، افسوس افسوس!