يار اگر مرهم داغ دل محزون نشود
            با چنين داغ دلم خون نشود چون نشود؟
         
        
            جز دل سخت تو خون شد همه دلها ز غمم
            دل مگر سنگ بود کز غم من خون نشود
         
        
            اين که با ما ستمت کم نشود باکي نيست
            کوشش ما همه اينست که: افزون نشود
         
        
            گر بسر منزل ليلي گذري، جلوه کنان
            نيست ممکن که: ترا بيند و مجنون نشود
         
        
            بسکه در ناله ام از گردش گردون همه شب
            هيچ شب نيست دو صد ناله بگردون نشود
         
        
            گفته اي: خون تو ريزم، چه سعادت به ازين؟
            نيت خير تو، يارب، که دگرگون نشود
         
        
            واعظا، ترک هلالي کن و افسانه مخوان
            کشته عشق بتان زنده بافسون نشود