چو لاله سينه من کاش پاره پاره کنند!
            بداغهاي درون يک بيک نظاره کنند
         
        
            بپيش يار دلم را، چو غنچه، بشکافند
            باو جراحت پنهانم آشکاره کنند
         
        
            ز سيل ديده خرابم، ز سوز سينه کباب
            ميان آتش و آبم، ز من کناره کنند
         
        
            ز اشک و چهره زردم اگر نيند آگاه
            شبي تفحص آن از مه و ستاره کنند
         
        
            بر آستان وفا سر نهاده ام عمري
            که در حساب سگانش مرا شماره کنند
         
        
            ز تيغ طعنه بيک بار نيم کشته شدم
            نعوذ بالله! اگر طعن من دوباره کنند
         
        
            دل حزين هلالي ز درد هجران سوخت
            براي درد دل او بلطف چاره کنند