عجب! که رسم وفا هرگز آن پري داند
            پري کجا روش آدمي گري داند؟
         
        
            دلم بعشوه ربود اول و ندانستم
            که آخر اينهمه شوخي و دلبري داند
         
        
            بعاشقان ستم دوست عين مصلحتست
            که شاه مصلحت کار لشکري داند
         
        
            حديث لعل خود از چشم درفشانم پرس
            که قد گوهر سيراب گوهري داند
         
        
            بناز گفت: هلالي کمينه بنده ماست
            زهي سعادت! اگر بنده پروري داند