از يک غزل

مي طپد از شوق دل در سينه ام گوئي که باز
تير دل دوزي به دل ز ابرو کماني مي رسد
مي کند از شوق رشحه حرز جان تعويذ عمر
سنگ جوري کز جفاي پاسباني مي رسد
جعد مشکينش مگر سوده به خاک پاي شاه
کز شميمش برمشامم بوي جاني مي رسد
شاه محمود جهانبخش آن که جسم مرده را
از دم جانبخش او روح رواني مي رسد