از يک قصيده

اي ضياء السلطنه اي بانوي گيتي مدار
اي ضياء دولت شاهي ز رويت آشکار
هر کجا شخصت سپهر اندر سپهر آمد حيا
هر کجا ذاتت جهان اندر جهان آمد وقار
پيش خرگاه جلالت خرگه افلاک پست
پيش خورشيد جمالت چهره خورشيد تار
خاک را از تکيه حلمش به تن باشد سکون
چرخ را از لطمه عزمش به سر باشد دوار
آنکه از وي يافت کاخ کفر و ذلت انهدام
آنکه از وي گشت کار ملک و ملت استوار