شماره ٢٩

دريغ و درد کز بيداد گردون
شد از بزم احبا مير مؤمن
ازين ويرانه منزل رخت بربست
به سوي باغ طوبي مير مؤمن
گرفتش دل ازين دير پرآشوب
به جنت کرد ماوا مير مؤمن
دلش از هر غمي آسود، چون يافت
به گلزار جنان جا مير مؤمن
غرض از بزم دنيا چون شتابان
روان شد سوي عقبي مير مؤمن
به تاريخش رقم زد کلک هاتف
که رفت از بزم دنيا مير مؤمن