باشد اندر صورت هر قصه اي
خرده بينان را ز معني حصه اي
صورت اين قصه چون اتمام يافت
بايدت از معني آن کام يافت
وضع اين را راهداني کرده است
کو به سر کار راه آورده است
زان غرض ني قيل و قال ما و توست
بلکه کشف سر حال ما و توست
کيست از شاه و حکيم او را مراد
وان سلامان چون ز شه بي جفت زاد
کيست ابسال از سلامان کامياب
چيست کوه آتش و درياي آب
چيست ملکي کان سلامان را رسيد
چون وي از ابسال دامان را کشيد
کيست زهره کآخر از وي دل ربود
زنگ ابسالش ز آيينه زدود
شرح اينها يک به يک از من شنو
پاي تا سر گوش باش و هوش شو