چون سلامان از حکيم اينها شنيد
بوي حکمت بر مشام او وزيد
گفت اي جان فلاطون از تو شاد
صد ارسطو زير فرمان تو باد
عقل ها بودند از آغاز ده
ساختي ده را تو اکنون يازده
من نهاده روي در راه توام
کمترين شاگرد درگاه توام
هر چه گفتي عين حکمت يافتم
در قبول آن به جان بشتافتم
ليک بر راي منيرت روشن است
کاختيار کار بيرون از من است
قدرت فاعل به قدر قابل است
قابليت ني به جعل جاعل است
هر چه آن را من ز اول قابلم
کي توانم کز وي آخر بگسلم
بلکه هست از قدرت فاعل بدر
بر خلاف آن برون دادن اثر