در صفت کمانداري و تيراندازي وي

شه چو گشتي بعد چوگان باختن
چون کمان مايل به تير انداختن
از کمانداران خاص اندر زمان
خواستي ناکرده زه چاچي کمان
بي مدد آن را به زه آراستي
بانگ زه از گوشه ها برخاستي
دست ماليدي بر آن چالاک و چست
تا بن گوشش کشيدي از نخست
گاه بنهادي سه پر مرغي بر آن
رهسپر کردي به هنجار نشان
گر نشان بودي ازين فيروزه سفر
نقطه اي بي شک شدي آن نقطه صفر
ور گشادي تير پرتابي زشست
بوديش خط افق جاي نشست
گر نه مانع سختي گردون شدي
از خط دور افق بيرون شدي
در سر تيرش نرستي از خطر
گاه صيد آهو به پا، تيهو به پر
پي سوي مقصود بردي راست پا
همچو طبع راست محفوظ از خطا