حکايت آن مي پرست که به مراتب کمال پيوست از وي سبب آن پرسيدند گفت اين از برکت آن يافتم که هرگز جام مي بر لب نياوردم که بر عزيمت آن بوده باشم که به جام ديگر آلوده گردم

مي پرستي رو به راه توبه کرد
وز گنه جا در پناه توبه کرد
يافت از توبه مقامات بلند
وآمدش صيد ولايت در کمند
سالها در کار مي بشتافتي
اين کرامت از چه خصلت يافتي
گفت هر گاهي که جام مي به لب
مي نهادم بهر شادي و طرب
کم گذشتي بر ضمير من که باز
دست خود آرم به جام مي فراز
غير ازين معني نگشتي در دلم
کز نشاط مي دل خود بگسلم
يمن اين نيت مرا توفيق داد
صد در دولت به روي من گشاد